داستان فیلم درباره ی معلمی است که به یک شهر مرزی و فراموش شده و غرق در خشونت و فساد در مکزیک میرود و در یک مدرسه ی ابتدایی مشغول به کار میشود. او تلاش میکند در آنجا روشی متفاوت را در برخورد با دانشآموزان در پیش بگیرد، روشی که دیوار بیعلاقگی و سردی دانشآموزان را فرو بریزد و نیروی ماجراجویی و نبوغ پنهان آنها را آزاد کند.
همهی ما با حوادث دردناک در زندگیمان روبهرو میشویم. وقایعی مانند از دست دادن عزیزان، جدایی، بیماریهای سخت و… ممکن است شما هم در حال تجربه کردن حادثهی تلخی باشید و یا در گذشته اتفاق ناگواری برایتان افتاده باشد، در هر دو صورت این کتاب به شما کمک میکند تا تعارضات، استرسها و دردهایی را که احساس میکنید، پشت سر بگذارید.
این کتاب مبتنی بر تمرین است. با انجام تمرینها شما پلهپله به بهبود سلامت روان خود کمک میکنید.
وجود مشکل مشترک بین زوجین گاهی شرایط را دشوار می کند، چون آنها به دلیل داشتن فشار روانی، توانایی حمایت از همدیگر را نخواهند داشت.
وقتی که مشکل مشترکی را با همسر و یا نزدیکان خود تجربه می کنید، مهم ترین قدم در جهت حفظ رابطه تان، حرف زدن در مورد احساسات و افکارتان با همدیگر است.
اگر احساسات شما نسبت به کسی است که در قید حیات هست، چه خوب! هنوز فرصت دارید تا رابطه تان را نجات بدهید، حرف بزنید و دردودل کنید.
حتما اولش سخت هست و ممکن است احساس ناتوانی کنید، اما یادتان باشد قرار نیست بی نقص باشید، و حتما با تمرین و تکرار، توانایی تان برای ابراز محترمانه ی احساسات تان بیشتر و بیشتر می شود.
این کتاب به شما کمک میکند تا روابط مؤثرتری با دیگران برقرار کنید، خواستههایتان دیده شود، زندگی هیجانیتان قابل مدیریت شود، به خودشناسی عمیقی برسید، نقاط قوت و ضعف تان را بهتر بشناسید، و انتظارات معقول از خودتان داشته باشید.
در خلال کتاب، از رنجهایی که سالهاست گرفتارتان کرده است هم آگاه می شوید.
این کتاب براساس تجارب رواندرمانی نویسنده نوشته شده است:
اغلب مراجعانی دارم که نزد من میآیند و شکایت میکنند که بیش از حد فکر میکنند و ذهنشان هیچ آرامشی برایشان باقی نگذاشته است. از شک و تردیدها و سؤالاتشان، و از اینکه به همه ی جزئیات توجه میکنند عاصی شدهاند. این کتاب به این افراد یاد می دهد که هدایت ذهن پرکارشان را به دست گیرند.
نسبت به احساس اضطرابتان کنجکاو باشید و سعی کنید در تشخیص هیجانهایتان ماهر شوید، سعی کنید بفهمید زیر ترستان چه چیزی نهفته است؟
این رو بدونید که مغز ما هر اطلاعاتی را به ذهن می رساند و قطعا بخشی از این اطلاعات غلط هستند.
وظیفه ی ما این هست که بتونیم اطلاعات درست رو جدا کنیم.
تغییر، به زحمتش می ارزد!
تغییر، پاداش های بزرگی دارد. برای تغییر جایگاه اجتماعی، باید برخی از عقاید قدیمی و عزیزمان را رها کنیم:
1. زندگی در سایه ی دیگران
2. نگرانی درباره ی نظر مردم نسبت به خودمان
3. ترس از اشتباه کردن
4. اصیل و خود واقعی مان نبودن
زندگی ما براساس ضربان تکرارهایی شکل گرفته که ناهشیارمان به ما تحمیل میکند. تکرار میتواند مثبت باشد و به ما امکان دهد که هرروز بیشتر بیاموزیم و خودمان را اثبات کنیم، اما ممکن است منفی هم باشد و وادارمان کند اشتباهات قبلیمان را تکرار کنیم و در آزمونهای تکراری شکست بخوریم.
فیلمی کمدی-درام است و داستان فیلم درباره ی پسربچهای است که به سندرم تریچر کالینز مبتلاست و همین باعث شده تا او زندگی و مشکلات بسیار متفاوتی نسبت به بچههای دیگر داشته باشد.همیشه دور از اجتماع و مردم زندگی کرده و در خانه درسهایش را آموخته است. او بعد از رسیدن به کلاس پنجم تصمیم می گیرد به مدرسه برود.
کودکی، پدر انسان است.
پژوهش ها نشان داده اند که الگوی ارتباطی والدین در رفتار آینده ی کودکان بسیار اثر گذار است.
کودک در شش سال اولیه زندگی خود یاد میگیرد، دنیا چگونه جایی است، انسان ها چطور افرادی هستند و باید چطور با آن ها رفتار کند!
تجربیات دوران کودکی نقش تعیین کننده ای در چگونگی رفتار در حال حاضر ما دارد!
سرکوب احساسات ظرفیت تحمل ما را در روبرو شدن با هیجانات مان کم می کند و در نتیجه دسترسی به اطلاعات درونی، که می تواند برای تصمیم گیری بهتر به ما کمک کند را از بین میبرد، و منجر به واکنشهای مخرب در مقابل خودمان و دیگران می شود.
اگر چه مراجع ما خاطره ی آشکاری از رابطه با والدینش در سال های ابتدایی زندگی ندارد، این تجارب به شکل پنهان در حافظه ش ثبت شدند، و تعیین کننده ی شیوه ی تفکر او در مورد خودش و رفتاری است که با خودش دارد. خود انگاره ی منفی و چگونگی برخورد ما با خودمان گاهی نشان دهنده ی نگرش منفی و بی اعتنایی والدین به ما در سال های کودکی است.
که نتوانیم آن را کاملا پاک کنیم. ما فقط می توانیم با مدیریت ترسهایمان شبکه های نورونی جدیدی بسازیم تا علائم و بروز شرم را مهار کنند.
خشم، ناامیدی و افسردگی حاصل از آن به ما آسیب می زنند، و تسلیم و مقابله به مثل کمکی نمی کنند. وقتی دیگران ما را بی ارزش می کنند ما حد و مرزهایی مشخص میکنیم تا رابطه از بین نرود، هنگامی که در برابر بی ارزش سازی او تسلیم نمی شویم او دوستی را می یابد که قادر به نابود کردنش نیست و به او اعتماد
می کند.
Close نزدیک
کارگردان لوکاس دونت
این فیلم یک درام بلژیکی است و داستان دو دوست بسیار صمیمی را روایت میکند که در سن 13 سالگی با مشکلات شدیدی در رابطه دوستی شان رو به رو میشوند.
حقیقت این است که صمیمیت بسیار آنها باعث شده تا عدهای از همکلاسیهایشان فکر کنند رابطهشان چیزی بیش از یک دوستی ساده است و همین میشود که لئو تصمیم میگیرد از شدت این صمیمیت بکاهد و اتفاقات ناگوار آرام آرام شروع می شوند.
گاهی از کسی که با او هستیم نفرت داریم چون او را با شخص فرضی ای مقایسه می کنیم که اگر بود، نقش شریک زندگی ما را به درستی انجام می داد، این داستان خیالی همراه است با آرزوی شنیده شدن، دیده شدن و درک شدن از طرف مقابل به شکلی که شما همیشه در حسرتش بودید. ما می توانیم به همسرمان کمک کنیم تا این کار را برای ما بهتر انجام دهد، اما او هیچ گاه نمی تواند این داستان خیالی را کاملا تحقق بخشد.
این کتاب روایتگر زندگی دختری است که از مصائب جنگ جهانی دوم جان به در میبَرد، اما پس از جنگ، اینبار در خانواده خودش قربانی بدرفتاری پدر و مادرش میشود. تنها راه آزادی او مخالفتکردن با آنهاست.
این اثر روایتی صادقانه درمورد سازوکار بقا و روشهای مقابله با بدرفتاریهای دیگران است.
هنگامی که تجارب کودکی را از دید یک بزرگسال ارزیابی می کنیم، اغلب می توانیم گذشته را مثبت بازنویسی کنیم. ورود اطلاعات جدید به تجارب گذشته می تواند ماهیت خاطرات را تغییر دهد و واکنش های عاطفی مربوط به آن را متحول کند. تجارب اکنون و آینده می تواند خاطرات دردناک گذشته را تغییر دهند. این کاریست که در روان درمانی می کنیم و بر پایه ی آن معتقدیم روان درمانی مؤثر است.
برای پذیرفتن و در آغوش گرفتن آرزوهایمان باید «نه» خودمان به دیگران را بشنویم، یعنی همان « بله» ی درونی به خودمان.
فیلم، داستان زیبا و تکاندهنده ی دختری نه ساله از خانوادهای فقیر و پرجمعیت را روایت میکند که چون مادرش قرار است نوزاد دیگری به دنیا بیاورد، برای مدتی به خانه ی یکی از اقوام می رود. دختری که با بیمهری خانوادهاش روبه رو است و همیشه نادیده گرفته میشود. با رفتن به آن خانه برای اولین بار زندگی در یک خانه که پر از مهر و محبت است را تجربه می کند .
فیلم پر از جزئیاتی است که تماشاگر را با بار زیادی از احساسات همراه میکند. نامزد جوایز متعددی شده و در جشنواره فیلم برلین جایزه ی خرس کریستال را برنده شد.
ما هرگز نمی توانیم با ریختن آتش خود بر سر دیگران آن را خاموش کنیم، بزرگترین محبت این است که به فرافکنی خودمان اقرار کنیم و خودمان از نصایحی که به دیگران می دهیم، پیروی کنیم.
وقتی به جای انجام دادن رفتارهای غیرارادی مانند پرخوری ناهشیارانه و …در لحظه از خود می پرسید چه احساسی دارید؟ به ذهن این فرصت را می دهید تا با مغز بدوی مجددا ارتباط برقرار کند، درواقع شما به خودتان چیزی می دهید که به عنوان یک کودک نیاز داشتید، یعنی دیده شدن، احساس شدن و بیان تجارب به شکل سالم.
این والد گری درونی به شما کمک می کند
سازگاری های عملی را جایگزین علائم روانی کنید.
فیلم یک داستان عاشقانه و یک درام زیباست. دو فرد میانسال و تنها که به اجبار خانوادههایشان به یک ازدواج سنتی تن میدهند، پس از ازدواج همه آنها را رها کرده اند و آنها تلاش می کنند با کمک یکدیگر زندگی خوبی برای خود بسازند و به آرامی یک عشق گرم شکوفا میشود.
این فیلم جوایز و افتخارات فراوانی کسب کرده است که از میان آنها می توان به نامزدی کسب خرس طلای جشنواره فیلم برلین اشاره کرد.
در سازوکار یادگیری رفتارهای پیچیده و غیر صادقانه ی کودکان از والدین و بزرگترها، عوامل زیر نقش دارند:
_مشاهده و تقلید رفتار غیر صریح والدین
_تنبیه مستقیم و یا غیرمستقیم صراحت و صداقت در کودکان
_تشویق رفتارهای پیچیده و غیرصادقانه بر اساس مفهوم هایی همچون زرنگی
_برخورد سلطه جویانه و همراه با فریب والدین، با کودکان در جهت مهار رفتارهای
انفجاری و اجتماعی نشده ی آن ها
او به ما نشان می دهد چگونه از خودمان پنهان می شویم، ژرفایی را که از آن وحشت داشتیم برایمان آشکار می کند و برای تحمل آن از ما حمایت می کند.
این مجموعه کتاب مناسب گروه سنی ۷ تا ۷۷ سال است!!
با داستان های ساده, ما را با مفاهیم ارزشمند اخلاقی مثل اعتمادبهنفس و پذیرش خود آشنا میکند و بر خودآگاهی نسبت به توانایی های فردی تاکید دارد. این داستانها آموزههای اخلاقی و ارزشی را یادآوری میکند که در وجود همهی انسانها نهفته است؛ مطالعهی این مجموعه ردهی سنی خاصی ندارد و همه از خواندن آن لذت میبرند.
از ما می خواهد همیشه نگران باشیم. برخی از ما صداهای منفی شدید و منتقدی داریم که هرگز آرام نمی شوند. علت آن شاید داشتن والدین منتقد، یا نداشتن اعتماد به نفس باشد.
فراموش نکنیم که اینها بخشی از حافظه ی ما هستند نه هویت ما.
وظیفه ی اصلی ما این است این صداها را حقیقتی در مورد خود حساب نکنیم و یاد بگیریم چگونه آن ها را تفسیر و مدیریت کنیم.
برای پرهیز از پذیرفتن احساساتی که پذیرفتن واقعیت در ما ایجاد می کند به خودمان دروغ می گوییم.
با انتظار کشیدن برای تبدیل واقعیت به چیزی غیر واقعی، ما به خودمان درباره ی عزیزانمان، خودمان و زندگی دروغ می گوییم. ما رنج می کشیم زیرا با واقعیت می جنگیم. دروغ هایی که به خودمان می گوییم برای ما نامرئی اند. بنابراین، به درمانگری نیاز داریم که تا با حقایقی که از آنها اجتناب می کردیم روبرو شویم.
یک روش خطرناک
کارگردان: دیوید کراننبرگ
فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است که نگاهی به رابطه ی میان «گوستاو یونگ» و «زیگموند فروید» دارد…
داستان در مورد یک بیمار روانشناختی به نام سابینا اسپیلرین( که بعد ها به پزشک و محقق برجسته ای تبدیل می شود.) است که به کلینیک یونگ مراجعه میکند تا بیماری هیستری خود را درمان کند. یونگ مشتاق است تا نظریههای فروید را بر روی او آزمایش و او را درمان کند. این مسئله باعث میشود تا یونگ سراغ فروید را بگیرد و از او دربارهٔ نظریه اش اطلاعات کسب کند. اما این کسب اطلاعات در ادامه تبدیل به اختلاف نظر بین این دو میشود.
وجه مشترک هر دو نوع رفتار سلطه پذیرانه و
سلطه گرانه پیش بینی ناپذیر بودن رفتار است. نمی توانیم بفهمیم فرد مقابل چه منظور و احساسی دارد.
به جای بیان مستقیم ناراحتی و عصبانیت خود از دیگران، خشم خود را به صورت غیر مستقیم تخلیه کنند. برای مثال با روش هایی مانند بدگویی و سایر آسیب های ارتباطی
این کتاب یکی از درخشانترین نمونههای ادبی در ادبیات روانشناسانه و از آثار مشهور آمریکاست که داستان زندگی دکتر فرانکل را در اردوگاه اجباری رژیم نازی به تصویر می کشد.
نویسنده بعد از داشتن یک زندگی سخت در اردوگاه کار اجباری و پس از به پایان رسیدن جنگ و مشکلات، این کتاب را می نویسد.
این کتاب دو بخش دارد، بخش اول که در مورد خاطرات فرانکل در اردوگاه اجباری رژیم نازی است و بخش دوم که دربارهی مکتب فرانکل یعنی لوگوتراپی یا معنا درمانی توضیح میدهد.
واقعیت را ببینیم و دنبال کنیم. آن لحظه که از انکار دست می کشیم، امکان در برابر ما پدیدار می شود.
گروهی هستند که رفتارشان ساده و قابل پیش بینی است، پیام و گفتار این افراد مستقیم، روشن و محترمانه است. معمولاً ارتباط با چنین افرادی ساده است زیرا تکلیف فرد مقابل را در رابطه روشن می سازند.
قاطعیت را می توان هنر انتقال روشن و محترمانه ی اینکه من کی هستم، در چه موقعیتی قرار دارم، و دوست دارم چطور با من رفتار شود تعریف کرد.
ذهنآگاهی یعنی آگاهی از تجربیاتمان از طریق توجهی دقیق به هرچه در حوزه ی آگاهی ما ظاهر میشود، حتی در لحظاتی که احساس ناامیدی، وحشت و غرقشدگی میکنیم. با بازگذاشتن ذهنمان نسبت به لحظه ی حال همانطور که هست، میتوان فعالانه به تمرین ذهنآگاهی پرداخت. اگر برای چند لحظه بتوانید انجامش دهید میتواند عمیقاً روشنگر باشد، و اگر بتوانید این حضور را حفظ کنید، روشنگری به مراتب بیشتر خواهد شد.
108 عبارت بینشی موجود در این کتاب میتوانند مشوقی باشند برای پرورش ذهنآگاهی در زندگی روزمره.
به محض اینکه می پذیریم آرزوی ما خیالی بیش نیست، در ناامیدی بهینه آرام می گیریم: یعنی می پذیریم تبدیل حقیقت به غیرحقیقت ناامید کننده است.
یک رابطه ی انسانی رضایت بخش رابطه ای است که در آن سه مؤلفه ی صمیمیت، مراقبت و آزادی وجود دارد.
صمیمیت اعتمادی است که امکان درمیان گذاشتن احساسات و افکار خصوصی را فراهم می سازد.
منظور از مراقبت کمک به رشد و رضایت فرد مقابل است. در یک رابطه ی رضایت بخش فرد به تجارب و نیازهای فرد مقابل حساسیت نشان می دهد.
آزادی وخود مختاری در مقابل مهار و کنترل وجود دارد.
هنگامی رابطه رضایت بخش است که فرد مقابل کنترل را به حداقل برساند، و فرد را همانطور که هست قبول داشته باشد.
این فیلم در سال 2023 و در گونه کمدی درام ساخته شده است.
فیلم در رابطه با زندگی مشترک است.
داستان زندگی آرام و موفق یک رماننویس به نام بث است که با کمبود اعتماد به نفس دست و پنجه نرم میکند و پس از اینکه واکنش صادقانه ی همسرش به آخرین کتابش را میشنود، دچار چالش های فراوان می شوند..
کل قصه، مکث و تمرکزی است روی این پرسش که گفتن حقیقت آزاردهنده به طرف مقابلمان آسیب بیشتری وارد میکند، یا مواجههی اجتنابناپذیر نهایی او با دروغ محافظهکارانهی ما؟
با به کارگیری این ظرفیت می توانیم عادات قدیمی را ارزیابی کنیم. با تشویق درمانجو به خود مشاهده گری می توانیم به او کمک کنیم تا از روایت های زندگی اش آگاه شود و به این درک برسد که می تواند داستان های دیگری را جایگزین قبلی ها بکند.
مراجعانی که دچار شرم ناسالم هستند درون مایه های مشابهی را از کودکی شان تعریف می کنند. تجربه ی بدرفتاری یا بی توجهی از یک طرف یا هردو والد داشتند یا والدینشان به حمایت آنها وابسته بودند. بسیاری از کودکان که والدین نالایق دارند مجبورند از همان کودکی از لحاظ هیجانی نقش والد را برای والدینشان بر عهده بگیرند. به رغم توانایی و رفتار بالغانه ی این کودکان مغز آنها فقدان والد مناسب را همچون فقدان ارزشمندی خودشان تفسیر می کند. در اعماق شرم ناسالم حس پر از نقص و ایراد بودن نهفته است و آنها همواره می ترسند این حقیقت آشکار شود.
تفاوت در خلق و خو و شخصیت والد و کودک و ناهماهنگی ناشی از آن نیز می تواند به شکل گیری شرم ناسالم در کودک منجر شود.
پاسخ به این سوال به این پرسش مهم گره خورده است: آیا من دوست داشتنی هستم؟ اگر شرم ناسالم در فرد وجود داشته باشد، قطعاً جواب منفی است. افرادی که دچار شرم ناسالم هستند در زندگی اغلب در ریسک کردن مشکل دارند، شریک زندگی ای که انتخاب می کنند اغلب غیر حامی است و غالباً توانایی تحمل تنهایی را ندارند.
روان درمانی این فرصت را به درمانجو می دهد تا هیجانات، رفتار و باورهای ناسازگارانه اش را واقعیت سنجی کند.
شرم ناسالم در ماههای نخستین نوزادی شکل می گیرد و بازتابی از حس ارزشمندی ای است که ما از دیگران دریافت می کنیم. پیامد شرم ناسالم این است که ما خودمان را اساساً پر نقص، بی ارزش، و دوست نداشتنی می بینیم. در حالیکه شرم سالم هویت مثبت می سازد، شرم ناسالم ارزش خود را نابود می کند.
شرم ناسالمی که در حافظه ی پنهان ذخیره شده چیزی است که ما به یاد نمی آوریم که چه زمانی آن را آموختیم، یکی از استدلال های قوی ای که نشان می دهد روان درمانی مؤثر است این است که ما قادریم شرم ناسالم را از پشت پرده بیرون بکشیم، آن را بشناسیم و به مراجعان کمک کنیم آن را مدیریت کنند.
و کنترل لازم برای مهار تکانه های ضداجتماعی را به ما می دهد، شرم سالم باعث بیداری وجدان می شود، توانایی همدلی ما را وسعت می بخشد، و به ما امکان می دهد تا روابط حمایتگرانه ی دوطرفه برقرار کنیم.
چرا که تنها فضای ممکن برای آشنایی با تحریفات خاطرات کودکی آنهاست. آن ها در درمان می فهمند که چگونه تجربیات کودکی آن ها واقعیت اکنونشان را ساخته است. و شاید مهم تر از همه، درمان جایی است که درمانجو با اطلاعات جدیدی مواجه می شود که فقط به نفع اوست، نه به نفع اطرافیان او.
مغز ما از تلاقی بین تجربه و ژنتیک ساخته می شود، یعنی جایی که طبیعت و تربیت برای تشکیل یک فرآیند واحد به هم پیوند می خورند.
ما الگوی اطلاعات ژنتیکی را به ارث می بریم، اما منظور از تجربه هرچیزی می تواند باشد، از قرار گیری در معرض مواد سمی گرفته تا آموزش مناسب، از سطح بالای استرس مزمن گرفته تا محیط گرم و دوست داشتنی.
نکته ی مهم اینکه این فرآیندها برگشت پذیرند. ما درمانگران تلاش می کنیم از طریق برقراری ارتباط حمایت گرانه و فنون روان درمانی حین درمان، این سیستم های نورونی را دوباره برنامه ریزی کنیم.
در شبکه های نورونی گسسته مان باقی مانده است. ما درمانگران می توانیم با استفاده از تحریک ناحیه ی بروکا، پیوند دادن احساسات و کلمات، وکمک به درمانجو برای ساختن یک روایت منسجم از تجربیاتش، حس فردیت و عاملیت را در او احیا کنیم، و داستان های ناکارآمد زندگی اش را اصلاح کنیم. زبان، تکامل یافته تا ما را با دیگر افراد، و خودمان پیوند دهد و علت اصلی درمان گفت وگو محور همین است.
نویسنده در این کتاب نظریهای جدید در روابط، موضوع عشق و روابط عاطفی میان افراد را مطرح می کند و با بررسی چندین داستان عاشقانه ی واقعی، الگوهای رایج در میان انسانها را معرفی مینماید. مخاطبان این کتاب تمام افرادی هستند که به مطالعه در مورد عشق، علاقه مند هستند. این کتاب به خوانندگان راهحلی ارائه نمیدهد و دنبال بهبود بخشیدن نیست، بلکه کتابی کاملا علمی و درعینحال قابلفهم برای عموم و متخصّصین است. قصّههای این کتاب براساس واقعیتهای زندگی افراد نوشته شدهاند. بعضی از این اتّفاقات حتّی سالها بهطول انجامیده است، امّا برای حفظ امانتداری، تمام اطلاعات شخصی افراد شامل نام و سایر مشخصات آنها تغییر داده شده است.
حق دارید در تصمیم گیری ها غیر منطقی باشید.
عقل تنها نظام پردازش ذهنی ما نیست، بلکه ما براساس عواطف و احساسات نیز اطلاعات را پردازش می کنیم. پیروی از منطق گاهی دریچه ای برای سلطه گری کسانی می شود که رفتار شمارا نمی پسندند، و ممکن است از آن برای وادار کردن شما به عملی برخلاف میلتان استفاده کنند.
حق دارید بگویید نمی فهمم.
بدیهی است نادانی انسان ها بیش از دانایی آنهاست. گاهی اوقات مذموم انگاشتن ندانستن ونفهمیدن یک موضوع زمینه را برای سلطه جویی دیگران باز می کند، برای همین به خود اجازه ی ندانستن دادن ، می تواند جلوی سلطه ی دیگران را بگیرد.
و باعث اختلال عملکرد در سطوح مختلف شود. افراد ضربه دیده به احتمال بیشتری از بیماری جسمی رنج می برند، خصوصا اگر ضربه ی روانی آن ها درسنین پایین و به صورت طولانی مدت بوده باشد.
توانایی تنظیم هیجانات درونی مان و میزان راحتی ما در روابط، همه، در یک یا دوسال اول زندگی شکل می گیرند. ما دنیای درونی پدر، مادر یا مراقبمان را در حافظه ی پنهان مان ذخیره می کنیم. به این علت هرگز به یاد نمی آوریم که این چیزها را چطور و چه وقت یاد گرفته ایم. هنگامی که تلاش می کنیم داستان منسجمی را درباره ی هویت مان شکل دهیم، پر از هیجانات، واکنش ها و رفتارهایی می شویم که باید توجیهشان کنیم. ما کم کم داستانی که خودمان می سازیم را باور می کنیم و احساس می کنیم باید با آن همسو باشیم، حتا اگر نامناسب به نظر می رسد.
حق دارید بگویید نمی دانم.
اگر قرار باشد شما همه چیز را بدانید، در این صورت سلطه گری و سرزنش کردن دیگران نسبت به شما موجه خواهد بود، زیرا خیلی چیزها هست که شما نمی دانید.
حق دارید بی نیاز از خشنودی دیگران باشید.
نیاز افراطی به راضی نگه داشتن دیگران زمینه ساز سلطه گری دیگران است. جهت برخورد سازنده و مؤثر با دیگران، الزامی به خوشحال کردن آنها نیست. بلکه برعکس، گاهی اوقات ارتباط مؤثر و تداوم رابطه در سایه ی بی نیازی از راضی نگه داشتن فرد مقابل حاصل می شود.
حق دارید بگویید اهمیت نمی دهم.
دیدگاه هایی مانند« باید به آنچه آرمانی است اهمیت دهید و در تحقق آن بکوشید.» می تواند زمینه ساز سلطه جویی شود زیرا نقص شما سبب می شود سلطه جویان شما را مستحق سرزنش و کنترل شدن بدانند. اما اگر حق خود دانستید درباره ی اصلاح کردن خود، خودتان تصمیم بگیرید، در این صورت می توانید در مقابل پیشنهاد های دیگران پاسخ سازنده تری بدهید.
اما هیچ گاه شامل انتقاد، رقابت و تعارض نمی شود. احساس پذیرفته شدن از جانب دیگران تجربه ی عمیقی است و مغز و ذهن را در حالتی قرار می دهد که موجب انعطاف پذیری عصبی و تغییر مثبت می شود. به همین سبب مراقبت، همدلی و نگاه مثبت همچنان در روان درمانی نقش محوری دارد.
یک فیلم تراژیک کمدی محصول سال ۲۰۲۲ است. داستان فیلم در جزیرهٔ خیالی «اینیشرین» در سواحل غربی ایرلند اتفاق میافتد، و دو دوست مادامالعمر را دنبال میکند، که وقتی یکی از آنها بهطور ناگهانی به رابطه دوستیشان پایان میدهد، خود را در بنبستی میبینند که عواقب نگرانکنندهای برای هر دوی آنها دارد.
بانشی های اینیشرین هشت نامزدی پیشرو را در هشتادمین مراسم گلدن گلوب دریافت کرد و برنده سه جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلمنامه شد. این فیلم در جوایز اسکار نیز نامزد دریافت نه جایزه شد.
حق دارید برای توجیه رفتارتان دلیل نتراشید.
اگر قضاوت نهایی اعمالتان با شماست، دیگران حق ندارند با طلب دلیل رفتار شما را تحت سلطه قرار دهند. شما می توانید نظر دیگران را درباره ی اعمالتان بپذیرید و یا نپذیرید.
حق دارید مسئولیت حل مشکل دیگران را نپذیرید.
اگر پذیرش حل مشکلات دیگران ناشی از ترس و ناایمنی باشد، زمینه را برای سلطه جویی دیگران باز میکند. ما نمی توانیم برای عزیزانمان رضایت دائمی به وجود بیاریم، هر کمکی به دیگران موقتی خواهد بود و زندگی ایجاب می کند هرکس مسئولیت مسائل خود را بر عهده گیرد. این موضوع اساس هر روش درمانی است.
حق دارید اشتباه کنید و مسئولیت آن را بپذیرید.
عدم پذیرش این حق زمینه سلطه جویی دیگران را باز می کند، چرا که تا شما به شکل افراطی از اشتباه خود شرمنده نباشید، امکان تحت سلطه دیگران قرار گرفتن فراهم نمی شود.
نگرش سهل گیرانه: « قوانینی وجود ندارد. مطمئنم ما همدیگر را دوست خواهیم داشت و شاد خواهیم بود. توهم می توانی بعدا قوانین خودت را انتخاب کنی.»
نگرش تربیت سالم: « ما باهم قوانینی وضع می کنیم که به نفع هردومان باشد. همچنین هنگام بروز مشکل، راه حل هایی پیدا می کنیم که برای همه ی افراد مربوط مفید باشد. وقتی هم که مجبورم بدون توجه به نظر تو قضاوتی بکنم، از قاطعیت همراه با مهربانی، متانت و احترام بهره خواهم گرفت.»
سبک ها و مهارت های ارتباطی
این کتاب با صراحت به تحلیل و تقسیم بندی شخصیت انسان و روابط او پرداخته و مهارت های ارتباطی اش را در محیط ها و شرایط مختلف زیر ذره بین قرار می دهد. نویسنده با استناد به پژوهش های معتبر، مطالبی را بیان می کند که بر ارتباطات انسانی متمرکز بوده و جنبه های مختلف آن را به تصویر می کشد. این ویژگی مستند و معتبر بودن منابع، به خواننده این اطمینان را می دهد که خود را با یک اثر مستدل و منطقی مواجه می بیند.
مطالعه ی این کتاب، بینش جدیدی به خواننده ارائه می کند که در سایه ی آن می تواند روابط خود را بهتر بشناسد و در تداوم یا پایان بخشیدن به آن ها عملکرد بهتری داشته باشد.
چهار «ت» از نتایج تنبیه
۱.تنفر: «این غیرمنصفانه است. من نمی توانم به بزرگسالان اعتماد کنم.»
۲.تلافی:«الان آن ها برنده شدند، ولی دفعه ی بعدی من تلافی میکنم.»
۳.تمرد:«من دقیقا برعکس عمل میکنم، تا ثابت کنم مجبور نیستم به شیوه ی آنها عمل کنم.»
۴.تسلیم: به دوشکل اتفاق می افتد؛
الف) «دفعه ی بعد باید بیشتر مراقب باشم تا گیر نیافتم.»
ب)به دلیل کمبود عزت نفس: «من آدم خوبی نیستم.»
و به مرور ظرفیت فرد برای مواجهه با درونیات و هیجاناتش افزایش پیدا کند. این روش نه فقط به دلیل اینکه در مدت بسیار کوتاهی به رفع علائم اختلال و بازسازی شخصیت می پردازد، بلکه از آن جهت که به افزایش ظرفیت های بیمار در خودشناسی مستمر می انجامد اهمیت دارد و آثاری بس فراتر از رفع علائم اختلال خواهد داشت.
ISTDP مخفف چیست
(I)Intensive: فشرده است، زیرا هدفش این است که به بیمار کمک کند به شدیدترین شکل ممکن احساسات پس زده شده اش را تجربه کند.
(S) Short-term: کوتاه مدت است، زیرا می کوشد این کار را با سرعت هرچه تمام تر و در کوتاه ترین زمان انجام دهد.
(D) Dynamic: پویشی است زیرا با نیروهای ناهشیار و احساسات انتقالی سر و کار دارد.
اگر قضاوت نهایی اعمالتان با شماست، دیگران حق ندارند با طلب دلیل رفتار شما را تحت سلطه قرار دهند. شما می توانید نظر دیگران را درباره ی اعمالتان بپذیرید و یا نپذیرید، باور نامعقولی که در تضاد با این حق قرار دارد این است که «شما برای هرکاری که می کنید باید برای دیگران توضیح دهید.»
چرا این باور نامعقول است؟
ما با دیگران زندگی می کنیم و به آن ها نیاز داریم، نمی شود که آن ها در نظر نگیریم. اما هر رابطه ی پایدار و رضایت بخش، نیازمند خود مختاری متقابل در چارچوب هنجارهای پذیرفته شده ی طرفین است.
ویل جوانی نابغه است که رفتارهای نابهنجاری دارد و به جرم سرقت، آسیب رساندن به اموال عمومی، ضرب و شتم بارها به زندان افتاده است. او حالا مدتی است که نظافت دانشگاه ام آی تی را به عهده دارد و در ساعات فراغتش مسائل پیچیدهی ریاضیات که در کلاس های دانشگاه بی جواب مانده است را به صورت پنهانی حل میکند. این ماجرا به همین منوال ادامه پیدا می کند تا جایی که پروفسور لامبو یکی از اساتید مطرح دانشگاه، متوجه می شود که کسی غیر از دانشجویان سوالات را حل میکند و با پیگیری هایی که انجام میدهد بالاخره ویل را پیدا میکند.
ما اغلب با نتیجه های آنی فریب میخوریم. وقتی نتیجه های بلند مدت منفی هستند، باید مراقب آنچه اثر می گذارد باشیم.
یک درمانگر خوب نه در مسائل شما غرق می شود و نه نسبت به شما بی تفاوت است.
درمانگر خوب گاهی شما را به چالش می کشد. یادتان باشد که هدف درمان فقط کسب آرامش نیست.
درمانگر خوب هیچوقت معلم اخلاق نخواهد بود و شروع به محکوم کردن شما نمی کند. اما به شما کمک می کند که تعارض های اخلاقی که در درون شما هست را ببینید و بتوانید تصمیمی همه جانبه در زندگی خود بگیرید.
درمانگر خوب متوجه تاثیراتی که بر شما دارد هست. از خود بپرسید آیا درمانگرتان وقت شناس است؟ آیا درک می کند که شما از تاخیر او متاثر می شوید؟ آیا به رابطه درمانی تان اهمیت می دهد و از آن مراقبت می کند؟
داستان در مورد رایلی، دختربچه ای است که در پی جابه جا شدن محل زندگی اش به اجبار کار پدر، مجبور است به مدرسه جدید برود و دچار مشکلاتی با خود می شود. او، مانند همهٔ ما توسط احساساتش کنترل می شود: شادی، ترس، خشم، نفرت و غم. این احساسات در مرکز ذهن و فرماندهی رایلی به عنوان شخصیتهایی در این انیمیشن زندگی میکنند و صاحب خود را در زندگی روزانه راهنمایی میکنند. در این سفر عمیق به درون ذهن رایلی، بیننده با ابعاد مختلف ذهن، پردازش مغزی و … آشنا می شود و کارکردهای اصلی هیجانات و احساسات مختلف انسان را درک می نماید.
دو بعد موثر در تمام فنون روان درمانی که بیشترین تاثیر را در فرآیند درمان فرد دارند، سبک رابطه با درمانگر و روایتگری هستند. رابطه ی حرفه ای درمانگر و بیمار از اصالت، آزادی، جدیت و صمیمیتی برخوردار است که آن را از دیگر روابط بیمار در زندگی اش متمایز می سازد. وجود چنین رابطه ای در زندگی مراجع، صرف نظر از الگوی درمانی به کار رفته اثر مستقیمی بر نتیجه درمان دارد.
فرایند روایتگری که همان بیان و ابراز کلامی تجارب هیجانی است، از دیگر مشخصه های عمومی روش های رواندرمانی است و به اندازه مداخلات اختصاصی که درمانگرهای مختلف به کار می گیرند، در فرآیند درمان اهمیت دارند. مطالعات گسترده نشان داده اند که افشای هیجانات چه به صورت گفتاری و چه نوشتاری، عملکرد سیستم ایمنی اعصاب خودمختار و سلامت جسمانی و روانی را بهبود می بخشد.
پیش از شروع درمان صلاحیت ها و مدارج تحصیلی درمانگر خود را نیز بررسی کنید. آموزش او چندسال طول کشیده است؟ ضوابط علمی مستحکمی در تحصیلات او وجود دارد؟ و….
یک روان درمانگر خوب باید از خودشناسی و استحکام هیجانی خوبی برخوردار باشد.
با بیمارش همدلی دارد. بیمار را درک کرده و او را سرزنش نمی کند.
درمانگر خوب به جای توصیه کردن به شما کمک می کند تا خودتان تصمیم درست بگیرید.
مشكلات روانشناختي اي كه افراد را به جلسات رواندرماني می کشاند، غالب اوقات در شخصيت آنها ريشه دارد . ويژگي هايي كه خود را در ساختار زندگي فرد، الگوهاي تفكر،احساس، رفتار، مقابله و ارتباط با سايرين نشان مي دهد. روش ارزيابي شخصيت سواپ براي هركسي كه مايل است در راستاي افزايش خودآگاهي ،فهم عميق تري از شخصيت و الگوهاي رفتاري خويش داشته باشد كاربرد دارد.ارزيابي شخصيت سواپ را با توجه به شناختي كه مي تواند از الگوهاي شخصيتي و رفتاري طرفين بدهد ، براي مشاوره پيش از ازدواج توصيه ميكنند. كاربردهاي اين ارزيابي عميق شخصيتي ، به استفاده هاي شخصي محدود نمي شود و هم اكنون بسياري از سازمان ها و شركت ها در سراسر جهان و ايران براي ارزيابي ،گزينش يا ارتقاي نيروي انساني خود از این ابزار سودمند بهره می گیرند.
در واقع داشتن شفقت به خود، مستلزم رها کردن رفتارهای آسیب زای فرد و ترغیب فرد برای انجام کارهایی-حتی اگر دردناک و دشوار- است که برای بهزیستی اش لازم است.
اصالت و هماهنگی به معنای ابراز شدید و غیراجتماعی احساسات درونی نیست. قاطعیت، هنر برقراری ارتباط صادقانه، صریح، و همراه با احترام متقابل است. رفتار اصیل صادقانه است و در مقابل، رفتار غیرصادقانه تصنعی برداشت می شود. در واقع هر اندازه میان احساسات درونی و رفتار ظاهری هماهنگی بیشتری وجود داشته باشد، رفتار اصیل تر و واقعی تر است.
احترام نامشروط یعنی حفظ حرمت افراد حتی در شرایطی که از دست آنها عصبانی هستیم. اگر تصمیم گرفتیم با فردی که خطایی از آن سرزده برخورد کنیم، بتوانیم در حین برخورد، همچنان او را به عنوان یک انسان ارزشمند و قابل احترام بدانیم. ترکیب اقتدار و احترام، باعث شکل گیری یک رابطه ی ایمن و اثربخش می شود. همین کار باعث می شود خشم ما با احترام نسبت به فرد مقابل در آمیخته شود و احتمال حل مشکل و رفع ناراحتی بیشتر شود.
وظیفه ی درمانگر این است که به شما کمک کند تا محیط درونی خود را تغییر بدهید و در گرفتاری های فهرست مصائب و غصه های محیط بیرونی نیفتید.
فیلم فارست گامپ (Forrest Gump) به کارگردانی رابرت زمکیس که در سال ۱۹۹۴ ساخته شد. با اقتباس از رمانی به همین نام، نوشتهی وینستون گروم، داستان مرد کند ذهنی به نام فارست گامپ است که در حالی که در ایستگاه اتوبوسی به انتظار نشسته، داستان زندگی اش را از زمانی که کودکی با محدودیت های فراوان بود، رابطهی نزدیکش با مادرش، آشنایی با عشق بزرگ زندگی اش جنی، تا زمان جوانی و میانسالی که به موفقیت های بزرگی در زمینههای مختلف دست مییابد، روایت میکند. مردی کند ذهن، اما مهربان از آلاباما که شاهد چندین رویداد تاریخی مشخص در ایالات متحده در قرن بیستم است و ناخواسته بر آنها تأثیر میگذارد.
بازداری از توجه به افکار و احساسات منجر به دل مشغولی بیشتر و بروز آنها در قالب نشخوار ذهنی، رویا، و افکار ناخوشایند می شود که همین امر می تواند احتمال ابتلا به مشکلات روانشناختی را افزایش دهد.
وقتی کودکتان در حضور دوست، همسایه، فامیل، و همکارتان بدرفتاری می کند، برخورد با او می تواند برایتان سخت تر باشد، چرا که ممکن است احساس کنید کارآمدی شما را داوری خواهند کرد. در این شرایط، شاید احساس کنید این ناظران می خواهند بهترین نتیجه را در کوتاهترین زمان از شما ببینند. روشن است که در این حال زیر فشار قرار می گیرید. زیر فشار اجتماعی، درست اندیشیدن و انجام دادن کار مؤثر شهامت بسیار زیادی می طلبد. وقتی زیر فشار اجتماعی هستید، از ناظران دور شوید، یا خودتان صحنه را ترک کنید، و یا محترمانه بخواهید دیگران بروند تا بتوانید مساله را خصوصی حل کنید.
گاهی اوقات تصور میشود که جنگ بین تربیت تنبیهی و تربیت آسان گیر تا ابد ادامه خواهد داشت. بچهها زمانی مسئولیت پذیری را میآموزند که فرصت یادگرفتن مهارتهای زندگی و اجتماعی ارزشمند را برای دستیابی به شخصیتی خوب در محیطی مملو از مهربانی، قاطعیت، متانت و احترام داشته باشند. تربیت سالم به بزرگسالان کمک میکند شیوهای میانه و محترمانه بیابند که نه تنبیهی است و نه آسانگیر. تربیت سالم، از ابزاری حمایت میکند که هم مهربان و قاطع باشد و هم مهارتهای ارزشمند زندگی اجتماعی را آموزش دهد. این کتاب، با موضوع تربیت کودکان و با هدف تغییر فکر، شخصیت و رفتار آن ها به نگارش درآمده است. این کتاب راهکارهایی را در راستای تربیت فرزندان ارائه کرده و همچنین مثالهایی از روابط بین والدین و فرزندانشان و استفاده مؤثر از تشویق آورده است.
وقتی فراموش می کنید کت تان را بپوشید، سردتان می شود.
«محکم کاری» ممنوع است. بزرگترها وقتی موعظه یا سرزنش می کنند، می گویند: «بهت که گفته بودم» یا هرکار دیگری که شرمندگی، سرزنش یا درد بیشتری را بر شرایط طبیعی موجود می افزاید، در حال
محکم کاری هستند. در حقیقت محکم کاری میزان یادگیری ای را که می تواند در اثر تجربه ی یک پیامد طبیعی رخ دهد، کم می کند. زیرا کودک از پردازش تجربه اش دست بر می دارد. به جای محکم کاری همدلی و درک خود را نسبت به آنچه کودک در حال تجربه کردن آن است، نشان دهید.
غالباً افرادی را دیده ایم که به حدی غرق در مشکل نزدیکان خود شده اند که زندگی خود را از یاد می برند. سوال اینجا است که این دلسوزی است یا به خودخوری و خود آزاری تبدیل شده است؟ این سبک از دلسوزی، ناشی از وابستگی افراطی به دیگران است.
یک الگو که با دلسوزی و غرق در مشکلات دیگران شدن آغاز می شود و نهایتا به خود آزاری و دگر آزاری منجر می شود. این الگو چنان تعادل فرد را برهم می زند که نه تنها به دیگری کمک نمی کند، بلکه ارتباط وی با دیگران را نیز خراب می کند. از مهمترین مولفه های دلسوزی سالم با دیگران، حفظ استقلال عاطفی و احساسی است.
یک کودک بدرفتار تلاش می کند که به ما بگوید: “من احساس تعلق یا اهمیت نمی کنم و شیوه ی درست دستیابی به آن را هم بلد نیستم.” وقتی کودک رفتار زننده ای می کند، برای بیشتر بزرگسالان مشکل است که از بدرفتاری او بگذرند و پیام اصلی پشت آن را بفهمند: “من فقط می خواهم تعلق داشته باشم. “
درک این مفهوم اولین قدم برای بزرگسالانی است که می خواهند در کمک به کودکان بدرفتار تأثیرگذارتر باشند. وقتی کودکی بدرفتاری می کند، به بدرفتاری مثل یک رمز نگاه کنید و از خود بپرسید:” اوواقعا سعی دارد چه چیزی به من بگوید؟ ” کودکان از پیام رمزگذاری شده شان آگاه نیستند، اما وقتی به جای واکنش به رفتار بد آن هاظ، به باور پنهانشان می پردازید، عمیقا احساس درک شدن خواهند کرد.
اغلب اوقات لازم است پیش از تلاش برای یافتن راه حل، آرام شویم. وقتی پریشانیم تفکرمان تنبیه گراست و راه حل مداری مشکل می شود. صبر کردن تا زمانی که آرام شویم و بتوانیم به ذهن منطقی مان دست پیدا کنیم، مفید است.
یکی از دلگرم کننده ترین کارهایی که والدین می توانند برای فرزندانشان انجام دهند، وقت گذاشتن برای با هم بودن است، آن هم به طور ویژه و برنامه ریزی شده. ممکن است قبلا با کودکتان خیلی وقت گذرانده باشید، ولی بین با هم بودن اجباری یا اتفاقی، و با هم بودن برنامه ریزی شده تفاوت هست. وقت گذاری ویژه به چند دلیل دلگرم کننده است:
۱.وقتی کودکان می توانند روی قراری که با شما دارند حساب کنند، احساس تعلق و اهمیت می کنند.
۲. وقت گذاری ویژه، به شما یادآوری می کند، که بچه دار شدید تا از وجودشان لذت ببرید.
۳.وقتی شما گرفتارید و کودکتان توجه شما را می خواهد، به راحتی می توانید بگویید:«الان وقت ندارم، اما خیلی منتظرم عصر بشه و وقت قرارمون برسه»، او هم راحت تر می پذیرد.
نویسنده در این کتاب نشان میدهد که رواندرمانی و رواندرمانگران چگونه میتوانند زمینهساز تغییر مغز باشند. از دیدگاه نویسنده، مغز «نقشخورده ی نقشپذیر» است: یعنی بهرغم نقشهایی که در کودکی روی آن حکشده، قابلیت نقشپذیری را در بزرگسالی حفظ میکند. نویسنده به تبیین الگوی تغییرات مغز در حین درمانِ اضطراب، افسردگی، شخصیت مرزی و اختلال استرس پس از ضربه ی روانی میپردازد.
سادگی و روشنی زبانِ نویسنده و روایتهای متعدد او از درمان مراجعانش کتابی خواندنی برای درمانگران و علاقهمندان به روانشناسی خلق کرده است.
نشخوار را افکار آگاهانهای تعریف کردهاند که در حوزه یک موضوع معین، پیوسته تکرار میشوند و حتی در نبود محرکهای پدید آورنده آنها فعال هستند.این نوع تفکر در برخی اختلالات هیجانی نظیر افسردگی، وسواس، اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه مشاهده میشود.افکار نشخواری به وسیله سوالاتی از نوع «چرا» مشخص میشوند.افراد مستعد نشخوار اغلب بیان میکنند که سعی میکنند مشکلاتشان را بفهمند و حل کنند، ولی نشخوار در حل سازندهی مساله تداخل ایجاد میکند. حتی وقتی نشخوارکنندهی افسرده، یک راهحل سازنده برای مشکل ارائه میدهد، نشخوار ممکن است او را از اجرای آن بازدارد.نشخوار تمرکز شخص برروی علایم افسردگی را تداوم میبخشد، که ممکن است افراد مبتلا به افسردگی مزمن را متقاعد کند که آنها فاقد اثربخشی لازم برای درگیر شدن در رفتار سودمند نظیر مشارکت در فعالیتهای آرامکننده خلق هستند.
بچه ها به یک “منبع کنترل بیرونی ” وابسته می شوند. این مسئولیت بزرگسالان است که دائما مراقب رفتار بچه ها باشند. بزرگسالان کنترل کننده، دائما از بی مسئولیتی بچه ها شکایت می کنند، بدون اینکه متوجه باشند خودشان- با کنترل بیش از حد- به بچه ها اجازه داده اند که بی مسئولیت باشند. آسان گیری نیز بی مسئولیتی را آموزش می دهد، چرا که هم بزرگسالان و هم بچه ها مسئولیت را رها می کنند.
بچه ها برای پیروی از قوانینی راغب ترند که در ایجادشان کمک کرده اند. وقتی بچه ها یاد میگیرند تا اعضای یاری دهنده ی خانواده، کلاس و جامعه باشند، تصمیم گیران مؤثری با خودپنداره سالم می شوند.
کریستوفر گرمر در طول دهها سال تجربه بهعنوان رواندرمانگر و متخصص مراقبه بهشیاری، یک درس متناقض را آموخته است: همه ما میخواهیم با درد بجنگیم، اما پرداختن به آن و پاسخ مشفقانه و به دور از قضاوت یا سرزنش خود به کاستیهای خود گامی اساسی در مسیر دستیابی به التیام است.
این کتاب قدرت شفقت خود را آشکار میسازد و راهبردهای علمی و خلاقانهای بهمنظور استفاده عملی از آن ارائه میکند.
انواع مکانیزم های دفاعی( قسمت دوم)
بدنی سازی: تبدیل شدن پدیده های روانشناختی به نشانه های جسمانی و گرایش به واکنش براساس تظاهرات جسمانی، به جای واکنش روانی.
عقلی سازی: استفاده ی فزاینده از فرایندهای عقلانی برای گریز از تجربه و بیان تکانه ها و احساسات. در عقلی سازی رویارویی احساسی با یک پدیده تبدیل به رویارویی عقلانی میشود و فرد با هدف گریز از احساسات، به جای حس کردن فکر میکند.
ناچیز انگاری:کم اهمیت جلوه دادن فکر و احساس، مشکلات درونی، رویدادهای محیطی، و یا مسائل و مشکلات موضوعات بیرونی.
دوپارگی:تقسیم موضوعات خارجی به دو بخش”کاملا خوب و کاملا بد”، این دوپارگی در قالب تغییر ناگهانی یک موضوع از کاملا خوب به کاملا بد متجلی می شود، این نوسان به صورتی مکرر در مورد خود شخص نیز صورت میگیرد. فرد گاهی خود را کاملا خوب و در مواقع دیگر کاملا بد ارزیابی میکند.
فرافکنی:نسبت دادن ویژگیهای فکری، احساسی، و آرزوهای منفی و اضطراب آور خود به افراد دیگر. در حالتهای هذیانی سایکوتیک، به خصوص نشانگان پارانویا، قابل مشاهده است، در شرایط به هنجار نیز مشاهده میشود.
از طرف دیگر فرونشانی، شامل تلاش عامدانه (به جای ناهشیار) برای بیرون راندن هیجانات و افکار ناخواسته از هشیاری یا بازداری از ابراز هیجان است. بنابراین، فرونشانی هیجانی از نظر آگاه بودن به وجود احساسات منفی و بازداری هشیارانه از ابراز احساسات، با سرکوبی تفاوت دارد. اما برخلاف فرایند بهوشیاری، فرونشانی و سرکوبی هردو از پذیرش لحظهی حاضر جلوگیری میکنند.
انواع مکانیزم های دفاعی (قسمت اول)
انکار: اجتناب از آگاهی نسبت به یک واقعیت دردناک یا اجتناب از پذیرش آنچه فرد دیده و شنیده است.
تحریف: درک دگرگون واقعیت خارجی به منظور همسو شدن با نیازهای درونی. باورهای خودبزرگ بینی، نوعی از موارد این دفاع هستند.
رفتار پرخاشگرانه_منفعلانه: ابراز غیرمستقیم پرخاشگری به دیگران از طریق انفعال، خودآزاری و آسیب به خود است. شکست خوردن، طفره رفتن، بیمار شدن و به طور کلی اعمالی که بیشتر به دیگران آسیب می زند تا خود فرد.
بیرونی سازی: در این حالت تعارضات، تکانه ها، خلقیات، سبک تفکر فرد، و یا علل بروز آنها به دنیای بیرون نسبت داده می شوند.
سرکوبی: راندن یک فکر یا احساس از حیطه ی هشیاری. افکار و احساسات سرکوب شده، در واقع فراموش نمی شوند، بلکه فرد در سطح ناهشیار به آنها آگاه است.
خیالبافی: استفاده از تخیل برای ارضای خیالی امیال ناکام شده و حل مشکلات. دراین دفاع از روابط بین شخصی صمیمی پرهیز و دیگران از خود رانده می شوند.
ذهن زیبا(A Beautiful Mind)
کارگردان: ران هاوارد
فیلمی آمریکایی در سبک درام است. این فیلم زندگینامه ای است که به زندگی جان نش ریاضی دان برنده ی جایزه ی نوبل اقتصاد می پردازد و مسائلی را که او به دلیل بیماری روانگسیختگی یا اسکیزوفرنی با آن ها مواجه می شود، به تصویر می کشد.
اسکیزوفرنی یا روانگسیختگی (Schizophrenia) یک بیماری شدید روانی طولانی مدت است. این مشکل باعث ایجاد طیف وسیعی از علائم روانی مختلف می شود.
پزشکان اغلب اسکیزوفرنی را نوعی روان پریشی توصیف می کنند. در این بیماری ممکن است فرد گاهی نتواند افکار و ایده های خود را از واقعیت تشخیص دهد.
در مقابل کسانی که در محیط های ناایمن و پراسترس رشد کرده اند و در معرض پرخاشگری و انتقاد مداوم از سوی مراقبینشان بوده اند، به رفتارهای خودانتقادگرانه بیشتر گرایش دارند. روابط مادری انتقادگرانه و روابط خانوادگی پراسترس با شفقت به خود در جوانان رابطه منفی دارد. محیط خانواده به شکل دیگری نیز میتواند بر رشد شفقت به خود اثر بگذارد و آن نوع واکنشی است که والدین در مواجهه با شکست ها یا دشواریهای زندگی نشان میدهند (خود را سرزنش میکنند یا با خود با شفقت رفتار میکنند).
مکانیسمهای دفاعی تلاشهای ناهشیار فرد برای حفظ تعادل روانشناختی خود در مواجهه با استرسورهای درونی و بیرونی است. به عبارت دیگر، مکانیسمهای دفاعی مجموعه راهبردهای شناختی، هیجانی، و بین شخصیای هستند که جهت کاهش اضطراب، ادراک ما از واقعیت درونی و بیرونی را تحریف میکنند. این مکانیسمها به عنوان قسمتی از عملکرد شخصیت بهنجار محسوب میشوند، اما استفاده فزاینده و نامناسب از دفاعهای خاص، میتواند به آسیب روانی منجر گردد. در مجموع و بر مبانی پژوهشهای بسیار، واکنشهای دفاعی هفت مشخصه دارند:
1- خارج از آگاهی عمل میکنند 2- با نظم خاصی از نوزادی و کودکی به سوی بزرگسالی رشد میکنند 3- در شخصیت سالم نیز قابل مشاهدهاند 4- هنگام استرس بیشتر به کار میروند 5- تجربه هشیارانه هیجانات منفی را مسدود میکنند یا کاهش میدهند 5- از طریق سیستم اعصاب خودمختار عمل میکنند 7- به کارگیری بیش از حد آنها به مشکلات روانشناختی میانجامد.
با هوشياري بهوشيارانه افراد تمايل دارند افكار، عواطف و احساسات خود را وقتي به ذهنشان مي آيد بپذيرند، بدون آنكه معناي آن را تشريح كنند يا با الگويي عادت وار به آن واكنش نشان دهند. بهوشياري مي تواند به عنوان صفتي موقعيتي يا ظرفيتي دروني در نظر گرفته شود.
مطالعات نشان داده است كه بهوشياري بالاتر با سطوح پايين تر اضطراب، افسردگي، نگراني و خشم و سطوح بالاتر روانشناختي و هيجانات مثبت بيشتر در ارتباط است. همچنين افرادي كه از بهوشياري بالايي برخوردارند، مي توانند افكار و احساسات خود را بدون نشان دادن واكنش هاي نامناسب مشاهده كنند و بنابراين هنگامي كه افكار و احساسات نامطلوبي وجود دارد توانمندي بهتري براي رفتارهاي سازنده نشان مي دهند. مطالعات نشان داده اند كه آموزش هاي مبتني بر بهوشياري مي تواند سطوح بهوشياري را افزايش دهد كه با كاهش علائم مرتبط با استرس و افسردگي در ارتباط است.
هیجانهای منفی و استرسهای روزمره خود را شناسایی کند و آنها را تحت کنترل درآورد. به شیوهای موثر مشکلات خود را حل کرده و تصمیمهای مناسبی را اتخاذ کند و دیگر اینکه کلیشهای فکر نکرده و اطلاعات را بدون پردازش نپذیرد. لازمهی برآورده شدن نیازهای اساسی فوق تسلط بر مهارتهاي زندگي است.
استرس يعني هر فشار رواني كه از داخل يا خارج باعث برهم خوردن تعادل حياتي ميشود. در واقع استرس يك رابطه ي تنش زا بين فرد و محيط است و زمانيكه اين تنش از حد امكانات فرد فراتر رود و نتواند با اين وضعيت مواجه شود، مشكلات متعدد جسماني و رواني بروز ميكند. به عبارت ديگر استرس يك تجربه هيجاني ناخوشايند است كه به چگونگي ارزيابي فرد از ماهيت فشارهاي محيطي و توانايي وي در مقابله با آنها بستگي دارد. زماني كه فرد توانايي خود را كمتر از حد لازم براي حل مشكلات تخمين ميزند، دچار استرس ميشود.
… واقعه را دائما در ذهن خود مجسم ميكند و در عين حال ميخواهداز يادآوري آن اجتناب كند. فشاري كه موجب PTSD يا اختلال استرس حاد مي شود، آنقدر ناتوان كننده است كه تقريبا هركسي را از پا در مي آورد. اين فشار مي تواند از تجربه جنگ، شكنجه، بلاهاي طبيعي، حمله, تجاوز, سوانحی مانند تصادف با ماشين يا آتش سوزي ساختمان و غیره ناشي شده باشد.
افراد واقعه آسيب را در رويا و نيز افكار روزمره ي خود مجددا تجربه ميكنند، ازهرچيزي كه واقعه را بخاطرشان بياورد، قاطعانه دوري ميكنند و دچار كرختي پاسخ دهي همراه با حالت برانگيختگي مفرط هستند.
اين كتاب به شما كمك ميكند تا به شكل عملي و روشن بهوشياري خود را پرورش دهيد و با بهره مندي از تمرينات ارائه شده، جهت رهايي از اضطراب تلاش كنيد. رهايي از ترس، استرس و اضطراب دروني به شما كمك ميكند واكنش هاي مناسب و مفيدي به مسايل اطراف خود نشان دهيد و از طريق بهوشياري به موقعيت هاي مناسبتري دست يابيد. علاوه بر دستيابي به درك عميقي از مفهوم اضطراب، تاثير آن بر زندگي خود را در مي يابيد. اين رويارويي شما را با جنبه هاي نامأنوس اضطراب آشنا كرده و توانايي مي بخشد تا از درگيري و كشمكش با آنچه موجب از بين رفتن هدف و معناي زندگي شماست، رهايي يابيد.
نشر بينش نو
ماهيت شفقت خود از مهرباني فرد نسبت به خودش شكل ميگيرد.وقتي او نسبت به خودش شفقت دارد،خويش را درك كرده و مي پذيرد و اگر اشتباهي كرده باشد خود را مي بخشد.چنين فردي انتظارات معقولي از خود دارد بنابراين اهداف قابل دستيابي تعيين ميكند و اساسا خود را خوب ميبيند.
از سوي ديگر والديني كه باهم سازش ندارند،اين پيام را به بچه ها مي دهند كه استفاده از خصومت، پرخاش و قهر كردن راه حل هاي قابل قبولي براي غلبه بر مشكلات اند.
روان درماني تاكنون زندگي بسياري را متحول كرده و بركيفيت و غناي تجربه زيست افراد بيشماري افزوده است.روان دركاني چيست؟ چگونه كار ميكند؟رابطه ي درماني چه ويژگيهايي دارد؟آيا همه ي روان درمانها به يك شيوه كار ميكنند؟درمانگر خوب چه ويژگيهايي دارد يا به عبارت ديگر،چه ويژگيهايي در درمانگر مي تواند موجب بيشترين اثر بخشي درماني باشد؟چگونه مي توان تشخيص داد اين درمانگر براي من مناسب است يا نه؟پرسش هايي ازين دست دغدغه ي بسياري از كساني ست كه به مراجعه به درمانگران مي انديشند.اين كتاب در يافتن پاسخ اين پرسش ها مارا ياري ميكند.
نوجواناني كه والدينشان حمايتگر هستند و در عين حال به طور ثابت قوانين خانواده را پيگيري و اجرا ميكنند، انگيزه و موفقيت بيشتري در خانواده دارند،همين طور از نظر رواني و جسمي سالم ترند،در مقابل نوجواناني كه والدينشان بسيار سخت گير هستند و به آنها استقلال كمي مي دهند،همچنين والديني كه صميمي هستند ولي سهل انگارند،احتمال بيشتري دارد كه نوجوانانشان تكانشي باشند و دست به رفتارهاي پرخطر بزنند.
اثرات روابط دلبستگي در دوران كودكي،تا بزرگسالي تداوم مي يابد. افراد تمايل دارند به گونه اي به يك شريك صميمي دلبسته شوند كه در كودكي به والدينشان دلبسته ميشدند.
ذهن آگاهي سفري ماجراجويانه در مسير شفا و دگرديسي است.ذهن آگاهي يعني آگاهي از ذهن تجربياتمان از طريق توجهي لطيف به هر چه در حوزه ي آگاهي ما ظاهر ميشود،گويي همه چيز داري اهميت است، حتا در لحظاتي كه احساس نااميدي، وحشت و غرق شدگي ميكنيم.با باز گذاشتن ذهنمان نسبت به لحظه ي حال همانطوركه هست-نه آنطور كه ما ميخواهيم باشد-مي توان فعالانه به تمرين ذهن آگاهي پرداخت.اين كار اصلا كار ساده اي نيست…
اما اگر براي چند لحظه بتوانيد انجامش دهيد،مي تواند عميقا روشنگر باشدو اگر بتوانيد اين حضور را حفظ كنيد،روشنگري به مراتب بيشتر خواهد شد.اعتماد به آگاهي گاهي نيازمند يادآوري هاي لطيف و الهام بخش است.١٠٠ عبارت بينشي موجود در اين كتاب ميتوانند نقش اين يادآور را ايفا كنند.
پذيرش فرزندان زماني شكل ميگيرد كه بچه ها احساس كنند كه والدينشان براي تمام آنچه هستند از ضعف ها و قوت هايي كه دارند ارزش قائلند و به طور كلي در زندگي قابل احترامند.رابطه ي مطمئن و پذيرش بي قيد و شرط خانه را به جايي امن تبديل ميكند.
اگر در گفت و گو كلمات ما چيزي بگويند و لحن ما چيز ديگر،شنونده لحن مارا باور خواهد كرد.
مشكلات روانشناختي اي كه افراد را به جلسات رواندرماني ميكشاند، غالب اوقات در شخصيت آنها ريشه دارد . ويژگي هايي كه خود را در ساختار زندگي فرد،الگوهاي تفكر،احساس، رفتار، مقابله و ارتباط با سايرين نشان مي دهد.روش ارزيابي شخصيت سواپ براي هركسي كه مايل است در راستاي افزايش خودآگاهي ،فهم عميق تري از شخصيت و الگوهاي رفتاري خويش داشته باشد كاربرد دارد.ارزيابي شخصيت سواپ را با توجه به شناختي كه مي تواند از الگوهاي شخصيتي و رفتاري طرفين بدهد ، براي مشاوره پيش از ازدواج توصيه ميكنند.كاربردهاي اين ارزيابي عميق شخصيتي ، به استفاده هاي شخصي محدود نمي شود و هم اكنون بسياري از سارمان ها و شركت ها در سراسر جهان و ايران براي ارزيابي ،گزينش يا ارتقاي نيروي انساني خود ازين ابزار سودمند بهره ميگيرند.
همه ي ما به خودمان دروغ ميگوييم تا ازدرد در زندگي اجتناب كنيم، همه به عنوان آدمهايي ناقص و ناكامل باهم برابريم و ميتوانيم با شأن برابر باهم گفت و گو كنيم و موظف به بيان حقايق به خود و ديگران هستيم.وقتي رنجمان طاقت فرسا و جانگاه ميشود،نيازمند كسي ميشويم كه در ديدن دروغ هايي كه باور كرده ايم و به خودمان ميگوييم ما را ياري دهد،تنها با ديدن اين دروغ هاست كه با حقايق زندگيمان روبرو ميشويم، و اين مواجهه با حقايق درمانمان ميكنند،كتاب دروغ هايي كه به خود ميگوييم در واقع درباره ي معناي آدم بودن است.
ايشان مجدد سراغ رويدادهاي تاسف بار مي روند، درباره ي آنها حرف مي زنند و سعي ميكنند آنهارا بفهمند،به احساسات و نظرات هم گوش مي دهند،به اشتباهاتشان پي ميبرند، مسئوليت گفته ها و كرده هايشان را مي پذيرند و عذر ميخواهند.وقتي رويدادهاي تايف بار چنين روندي را طي كنند، مثل طوفاني كه پايان يافته است اثر ويرانگرشان را از دست مي دهند.
اعتماد نشان مي دهد زن و شوهر چقدر مطمئن اند هرگاه خشمگين،غمگين، ترسيده،شرمسار،چاق،لاغر، پيروز، مغلوب،مسرور، مايوس، درهم شكسته،بيمار يا غرق در رويا باشند،همسرشان در دسترس خواهد بود.اعتماد وقتي ريشه مي دواند كه فرد ، نه كاملا و هميشه،اما تا جايي كه مي تواند در دسترس باشد.
کتاب درهم شکستن الگوهای روابط مخرب، نخستین منبع خودیاری است که بر مبنای ذهنیتهای طرحوارهای تألیف شده است.
نویسندگان کتاب تجاربشان را بهعنوان درمانگران، اساتید و محققین حوزه طرحوارهدرمانی، به شکل یک راهنمای خودیاری واضح و روشنگر خلاصه کردهاند.
این کتاب، میتواند بهعنوان راهنمایی برای درمانجویان رویکرد طرحوارهدرمانی و نیز افرادی که خواهان تغییر الگوهای مخرب رفتاری، شناختی و هیجانی تکرارشوندهی خود در روابط و تغییر این الگوها و رسیدن به شادی، رضایت و موفقیت بیشتر در زندگی هستند، مورد استفاده قرار گیرد.
همرنگی یعنی چنان فکر و یا رفتار کنید که فشار واقعی یا خیالی گروه ایجاب میکند.
همرنگی وجوه مثبتی مانند حس وفاق و همراهی با دوستان و همکاران را در پی دارد. و پیامدهایی منفی نیز دارد. همرنگی میتواند موجب سرکوب تفکر انتقادی و خلاقیت شود. و همچنین میتواند موجب شود افراد باورهای شخصی خود را انکار کنند و ارزشهای خود را کنار بگذارند.
انسان برای پی بردن به اینکه بودن چه معنایی دارد، باید این واقعیت را درک کند که ممکن است وجود نداشته باشد. اینکه او در هرلحظه روی لبهی تیز نابودی احتمالی راه میرود و هرگز نمیتواند از این واقعیت فرار کند که مرگ در لحظهی نامعلومی در آینده، فرا خواهد رسید.
✍🏻روانشناس وجودی، رولو می
تنظيم هيجان،تلاش هوشيارانه جهت كاهش اثرات هيجان برانگيخته شده توسط موقعيت است كه از طريق كنترل كردن تجربه و ابراز هيجانات صورت ميگيرد،آگاهي و توانايي تنظيم هيجان نه تنها مي تواند كيفيت روابط و زندگي درون رواني مارا بهبود ببخشد، بلكه آشكارا بر سلامت جسمي ما نيز تاثيرگذار خواهد بود، اگر هيجانات توسط سركوب تجربه و ابراز هيجان تنظيم شوند،آثار مضري بر سلامتي خواهند داشت.مثلا بازداري مزمن از غم و گريه كردن با اختلالات تنفسي چون آسم در ارتباط است و بازداري مزمن از تمايلات وابستگي با اختلالات گوارشي چون زخم هاي گوارشي در ارتباط است،همچنين بازداري مزمن خشم با اختلالات قلبي-عروقي رابطه دارد.همچنين مطالعات نشان داده اند كه بازداري هيجان ميتواند موجب تشديد پيشرفت سرطان شود.
در جست و جوي خوشبختي فيلمي ساخته شده بر اساس زندگي كريس گاردنر ميلياردر آمريكايي است.شخصيت اصلي فيلم كريس در سخت ترين شرايط قرار ميگيرد،رنج و غم را تجربه ميكند اما در هيجاناتش غرق نميشود و با تلاش بي وقفه دست به حل مساله پيش رويش ميزند، او از ابتدا تا انتها در حال دويدن، تلاش كردن و شكست خوردن است، او كارايي شخصيتي بالايي دارد،
كارايي شخصي احساس هاي شايستگي،كفايت و قابليت در زندگي است،افرادي كه كارايي شخصيتي كمي دارند احساس ميكنند در كنترل كردن رويداد هاي زندگي درمانده و ناتوانند. آنها معتقدند كه هرتلاشي كه ميكنند بيهوده است و هنگامي كه با مانع روبرو ميشوند ، سريعا قطع اميد ميكنند ، كارآيي شخصيتي كم انگيزش را نابود ميسازد ، آرزوهارا كم ميكند و تاثير نامطلوبي بر سلامت جسماني ميگذارد، افرادي كه كارآيي شخصيتي بالايي دارند معتقدند مي تواندد به طور موثر با رويداد ها و شرايطي كه مواجه ميشوند برخورد كنند، آنها در غلبه بر مشكلات انتظار موفقيت دارند پس در تكاليف استقامت نموده و در سطح بالايي عمل ميكنند.
همهی افراد گاهی کارها را به تعویق میاندازند، اما اهمالکارها به طور مداوم از کارهای دشوار اجتناب میکنند و به جای انجام آن کار عمدا به فعالیتهای کمتر فوری، لذتبخشتر و آسانتر میپردازند.
کمالگرایی از دلایل اصلی اهمالکاری است. دنبال کردن اهداف دستنیافتنی معمولا منجر به شکست میشود. انتظارات غیرواقعی، عزتنفس را از بین میبرد و منجر به انکار خود، تحقیر خود و ناراحتی گسترده میشود.
برای غلبه بر اهمالکاری، شناخت و پذیرش قدرت شکست بدون محکوم کردن خود ضروری است. از تمرکز بر عیوب خودداری کنید و اهدافی را تعیین کنید که دستیابی به آنها آسانتر باشد.
فرهنگ فرارقابتیمان به ما میگوید برای اینکه احساس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم بایستی بهطور پیوسته بالاتر از حد متوسط باشیم، اما همیشه فردی جذابتر، موفقتر یا باهوشتر از ما وجود دارد. این موضوع عزت نفس ما را با هر موفقیت و شکست، مانند توپ پینگپنگ مدام بالا و پایین می کند. شفقت خود، جایگزینی برای عزت نفس است. شفقت خود و حمایت و مراقبت از خودمان به همان شکلی که معمولاً نسبت به یکی از دوستانمان داریم بسیار حائز اهمیت است. دکتر نف بهعنوان برجستهترین متخصص و کارشناس حوزه شفقت خود، با استفاده از پژوهشهای تجربی منسجم، داستانهای شخصی، تمرینهای کاربردی و طنز، توضیح میدهد که چگونه ما میتوانیم الگوهای هیجانی و عاطفی مخربمان را طوری ترمیم کنیم که بتوانیم سالمتر، شادتر و کارامدتر باشیم.
کتاب “شفقت خود”
نوشتهی کریستین نف
مترجم دکتر الهام موسویان
انتشارات ارجمند
حالات خلقی و هیجانی افراد میتواند باعث ایجاد یا تشدید مشکلات جسمی شود. مشکل جسمی ناشی از حالات روانشناختی، بیماریهای روانتنی نام دارد. در این بیماریها، افراد از تظاهرات بدنی، برای نشان دادن ناراحتیهای هیجانیشان استفاده میکنند.
در بیماریهای روانتنی، یکی از وجوه درمان، درمانهای روانشناختی است. یعنی اگر فرد صرفا درمانهای پزشکی مرتبط با مشکل جسمیاش را پیگیری کند، نتیجهی کاملی در درمان نخواهد گرفت. زیرا یکی از پایههای بیماری مورد غفلت واقع شده است.
استرس از مهمترین عواملی است که در ایجاد، تشدید و عود علایم تمام بیماریهای روانتنی میتواند موثر باشد.
استرس یک رابطهی تنشزا بین فرد و محیط است و زمانی که این تنش از حد امکانات فرد فراتر رود و نتواند با این وضعیت مواجه شود، مشکلات متعدد جسمانی و روانی بروز میکند.
برخی افراد با پرخاشگری، گوشهگیری، اجتناب از مواجهه با مشکل، تصمیمگیریهای عجولانه، مصرف مواد و .. سعی در تسکین فوری نگرانی خود دارند. این روشها، روشهای ناکارآمد مقابله با استرس است و نه تنها تاثیری در کاهش استرس ندارد، بلکه باعث می شود مسایل اولیه حلنشده، باقی بماند و به طور روزافزونی مشکلات جدیدتری نیز به آنها اضافه شود.
برای مدیریت کارآمد استرس و هیجانات منفی، فرد باید بداند وقتی در مواجهه با رویداد استرسزا قرار میگیرد چه تغییراتی به لحاظ جسمانی، هیجانی و فکری در وی رخ میدهد. هر رویداد منفی رشتهای از تغییرات جسمانی (مانند تپش قلب، گرما، سفتی عضلات و ..) به همراه یک یا چند هیجان منفی (مانند استرس، غم، خشم، احساس گناه و ..) را در فرد ایجاد میکند و نیز افکار منفی به ذهن هجوم میآورند. بهترین نوع مدیریت استرس، مدیریت هر سه بعد تنیدهی جسمانی، هیجانی و شناختی میباشد.
هر اندازه ما کمتر بر افکار و احساساتی که در اعماق ذهن و دلمان تجربه می کنیم، سرپوش بگذاریم و با گستردگی و عمق بیشتر به ابعاد مثبت و منفی تجارب خود آگاهی داشته باشیم، بهتر می توانیم بر خودمان و رفتارمان کنترل و مدیریت داشته باشیم.
شفقت به خود یعنی؛ در تماس بودن با رنج خود، پذیرا بودن رنج خود، اجتناب نکردن از آن، تمایل برای کاهش آن و برخورد مهربانانه با خود. شفقت به خود نیازمند فهم بدون قضاوت از درد، نواقص و شکستهای خود است.
داشتن شفقت به خود، موجب میشود بدانیم تجربهی ما قسمتی از تجربهی بزرگتر انسانی است و منجر به بخشیدن شکستها و نقاط ضعف خود و احترام گذاشتن به خود به عنوان یک انسان (محدود و ناکامل) میشود.
اغلب اوقات، افراد زمانی که به کاستیهای شخصیشان فکر میکنند احساس انزوا و جدایی از دیگران دارند، به این شکل که احساس میکنند نقص آنها خطایی بوده است که باقی نوع بشر سهمی از آن ندارند. همچنین افراد زمانی که شرایط سختی را در زندگی تجربه میکنند اغلب به دام این فکر میافتند که تنها کسانی اند که در کشمکش هستند و احساس انزوا و جدایی از دیگر افرادی دارند که احتمالا به زندگی شاد و نرمالشان ادامه میدهند.
احساس مشترکات انسانی عبارت است از تصدیق اینکه تمام انسانها ناقص هستند، شکست میخورند، اشتباه میکنند و ممکن است دست به رفتارهای ناسالم بزنند.
“هم آفرین” محصول دغدغهی همیشگی ما در ساختن یک حریم امن جهت آفرینش فرصتهای نو، برای کسانی است که پیچیدگیها و گرههای روانی، توان و آزادی شان را در ساختن زندگی محدود کرده است و آنان که تمایل به ارتقای خویشتن خویش دارند.
“هم آفرین” بازتاب این باور اساسی است که تغییر از درون آغاز میشود و ما در این مسیر، همراه مراجع میشویم تا آزادی و توان خویش را برای تغییر بازیابد. ما همراه با مراجعین خود، در مسیر “آفرینش یک تغییر” گام بر میداریم، تغییری که خود خواهان آن هستند.
همدلی زمانی رخ می دهد که ما نسبت به طرف مقابل مان احترام نامشروط داشته باشیم و به دقت به اوگوش دهیم، در درک همدلانه ما دیدگاه و احساسات فرد مقابل را طوری حس می کنیم که انگار آنها دیدگاه ها و احساسات خودمان هستند، بدون اینکه در آنها غرق شویم.
نشان دادن صریح و محترمانه اینکه من چه کسی هستم و دوست دارم با من چه طور رفتار شود، نشان دادن قاطعیت در روابط است. هر چه دو طرف یک رابطه، به شکل مناسب و بیشتر خود را برای دیگری افشا کنند از سوتفاهم و کدورت ها در روابط کاسته می شود و رابطه به سمت سازندگی بیشتر حرکت میکند.